ادعای مشروعیتبخشی رأی مردم در تعیین حاکم سیاسی، یکی از مشهورترین نظریات سیاسی در حوزة اندیشه و فلسفة سیاسی غرب مدرن است. این نظریه برای عصر غیبت مورد تأیید و تأکید برخی فقهاندیشان معاصر واقع شده است. طرفدران این نظریه کوشیدهاند برای اثبات این نظریه مستنداتی از تراث فقهی ـ اعم از عقل و نقل ـ ارائه دهند. ازجمله مستندات نقلی طرفداران این نظریه، تمسک به آیات خلافت است؛ بدین معنا که خلافت نوع انسان از خدای متعال بیانگر آن است که در مواردی که نصب الهی به صورت تعیینی نسبت به حاکم جامعة اسلامی صورت نگرفته باشد، این مردماند که در جایگاه خلیفة خداوند در روی زمین، یک نفر از میان خویش را به سمت حاکم جامعه سیاسی انتخاب میکنند. تحقیق حاضر با رویکردی اجتهادی، قوّت استدلال به آیات یاد شده را مورد پرسش قرار داده است. برایناساس در مقام ارزیابیِ استدلال به آیات خلافت، دلالت این آیات بر مشروعیتبخشی رأی اکثریت مردم را، مورد تردید قرار میدهد و بر این مطلب تأکید میورزد که اگر چه در آیات خلافت _ بر خلاف دیدگاه غالب مفسرین اهل سنت _ مستخلفعنه خدای متعال و خلیفه خود انسان است؛ لکن این مطلب به معنای گستردگی مقام خلافت نیست و صرفاً این مقام برای انبیاء و اوصیاء توجیه پذیر است. بنابراین ادعای مشروعیتبخشی رأی مردم از این آیات سالبه به انتفای موضوع خواهد بود.